یکی از سی پاره دیه ناحیۀ ارونق که بر غرب تبریز واقع است. (از نزهه القلوب چ لیدن ص 79). دهی از دهستان شرفخانه که در بخش شبستر شهرستان تبریز واقع است و 2541 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4). رجوع به کوزکنان شود
یکی از سی پاره دیه ناحیۀ ارونق که بر غرب تبریز واقع است. (از نزهه القلوب چ لیدن ص 79). دهی از دهستان شرفخانه که در بخش شبستر شهرستان تبریز واقع است و 2541 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4). رجوع به کوزکنان شود
شکافتن و تراشیدن کوه، گشادن وساختن راهی یا برآوردن صورت و نقشی را: مرا زین کوه کندن حاصل این بود نشد کارم میسر مشکل این بود. نظامی. به گرد عالم از فرهاد رنجور حدیث کوه کندن گشت مشهور. نظامی
شکافتن و تراشیدن کوه، گشادن وساختن راهی یا برآوردن صورت و نقشی را: مرا زین کوه کندن حاصل این بود نشد کارم میسر مشکل این بود. نظامی. به گرد عالم از فرهاد رنجور حدیث کوه کندن گشت مشهور. نظامی
نام او میرزا معصوم و از نسل شمس الدین تبریزی است و از شعرای دورۀ اول قاجار است هدایت در مجمع الفصحاء ج 2 ص 125 شرح حال او را چنین می آورد: ’اسمش میرزا معصوم و از نسل شمس الدین تبریزی بوده و تجارت می نموده چندی در کاشان متوطن و متأهل گردید و ازآن پس سفر حجاز کرد در عرض راه نیز کتابی مسمی به تحفهالحرمین برشتۀ نظم کشید و بعد از مراجعت تحفه بارگاه صاحبقران عرش آشیان نموده و در طرز شاعری صاحب رتبۀ بلند بوده به این چند بیت از او اکتفاء رفت: صبح است و در طرف چمن بلبل نواخان آمده بر شاخ سرو و نارون قمری درافغان آمده هم دلگشا گلشن شده هم مرغ دستان زن شده هم شمع گل روشن شده هم غنچه خندان آمده افلاک چرخ آفاق چه دلوی دو از وی مهر و مه زیر و زبر بیگاه و گه این رفته و آن آمده زان دلو و چه از کهکشان رودیست در گردون عیان زان کشت زار آسمان اینگونه ریّان آمده گردون مگر از مردمی در مدح دارا زد دمی کز گوهر انجم همی آگنده دامان آمده
نام او میرزا معصوم و از نسل شمس الدین تبریزی است و از شعرای دورۀ اول قاجار است هدایت در مجمع الفصحاء ج 2 ص 125 شرح حال او را چنین می آورد: ’اسمش میرزا معصوم و از نسل شمس الدین تبریزی بوده و تجارت می نموده چندی در کاشان متوطن و متأهل گردید و ازآن پس سفر حجاز کرد در عرض راه نیز کتابی مسمی به تحفهالحرمین برشتۀ نظم کشید و بعد از مراجعت تحفه بارگاه صاحبقران عرش آشیان نموده و در طرز شاعری صاحب رتبۀ بلند بوده به این چند بیت از او اکتفاء رفت: صبح است و در طرف چمن بلبل نواخان آمده بر شاخ سرو و نارون قمری درافغان آمده هم دلگشا گلشن شده هم مرغ دستان زن شده هم شمع گل روشن شده هم غنچه خندان آمده افلاک چرخ آفاق چه دلوی دو از وی مهر و مه زیر و زبر بیگاه و گه این رفته و آن آمده زان دلو و چه از کهکشان رودیست در گردون عیان زان کشت زار آسمان اینگونه ریّان آمده گردون مگر از مردمی در مدح دارا زد دمی کز گوهر انجم همی آگنده دامان آمده
یعنی کوهکن و کان به معنی کنده نیز آمده و به فتح کاف مرادف کن، لیکن از ضرورت شعر است، (آنندراج)، کوهکن، کهکان، (فرهنگ فارسی معین) : ز آرزوی کف راد تو ز کان گهر گهر برآمد بی کوه کان و بی میتین، فرخی (از آنندراج)
یعنی کوهکن و کان به معنی کنده نیز آمده و به فتح کاف مرادف کن، لیکن از ضرورت شعر است، (آنندراج)، کوهکن، کهکان، (فرهنگ فارسی معین) : ز آرزوی کف راد تو ز کان گهر گهر برآمد بی کوه کان و بی میتین، فرخی (از آنندراج)
نام قریه ای به آذربایجان از نواحی تبریز. (از تاج العروس). قریۀ بزرگی است از نواحی تبریز و میان آن و ارمیه و میان آن و تبریز دو منزل راه است و معنی آن سازندگان کوزه است. و از آنجا دریاچۀ ارمیه پیداست. (از معجم البلدان). رجوع به کوزه کنان شود
نام قریه ای به آذربایجان از نواحی تبریز. (از تاج العروس). قریۀ بزرگی است از نواحی تبریز و میان آن و ارمیه و میان آن و تبریز دو منزل راه است و معنی آن سازندگان کوزه است. و از آنجا دریاچۀ ارمیه پیداست. (از معجم البلدان). رجوع به کوزه کنان شود
میرزا محمد. از کوزه کنان آذربایجان بود اما در اصفهان توطن داشت. در طریق عرفان پیرو سلسلۀ ذهبیه بود. اشعار او بیشتر مثنوی و مدیحه می باشد. اینک نمونه ای از مثنویات او: چند پویم در پی این آرزو شهرشهر و خانه خانه کو به کو چند ریزم سیل غم زین جستجوی دجله دجله چشمه چشمه جوی جوی دیده دریا کردم و دل غرق خون تا چه آرم تا چه سازم زین فزون از طلب فارغ نبودم هیچگاه روزروز و هفته هفته ماه ماه کبریای عشق هستی سوز را عالم تجرید جان افروز را دامن از بالای ما بالاتر است سوی او راه از طریق دیگر است. رجوع به ریاض العارفین ص 259 شود
میرزا محمد. از کوزه کنان آذربایجان بود اما در اصفهان توطن داشت. در طریق عرفان پیرو سلسلۀ ذهبیه بود. اشعار او بیشتر مثنوی و مدیحه می باشد. اینک نمونه ای از مثنویات او: چند پویم در پی این آرزو شهرشهر و خانه خانه کو به کو چند ریزم سیل غم زین جستجوی دجله دجله چشمه چشمه جوی جوی دیده دریا کردم و دل غرق خون تا چه آرم تا چه سازم زین فزون از طلب فارغ نبودم هیچگاه روزروز و هفته هفته ماه ماه کبریای عشق هستی سوز را عالم تجرید جان افروز را دامن از بالای ما بالاتر است سوی او راه از طریق دیگر است. رجوع به ریاض العارفین ص 259 شود
در حال مویه کردن. در حال موییدن. گریه کنان. (از یادداشت مؤلف) : نمودی به من پشت همچون زنان برفتی غریوان و مویه کنان. فردوسی. و رجوع به مویه و مویه کردن و مویه گر شود
در حال مویه کردن. در حال موییدن. گریه کنان. (از یادداشت مؤلف) : نمودی به من پشت همچون زنان برفتی غریوان و مویه کنان. فردوسی. و رجوع به مویه و مویه کردن و مویه گر شود
شیون کنان. در حال نوحه کردن: چون چنگ خود نوحه کنان مانند دف بررخ زنان وز نای خلق افغان کنان بانگ رباب انداخته. خاقانی. شد نوحه کنان درون غاری چون مارگزیده سوسماری. نظامی
شیون کنان. در حال نوحه کردن: چون چنگ خود نوحه کنان مانند دف بررخ زنان وز نای خلق افغان کنان بانگ رباب انداخته. خاقانی. شد نوحه کنان درون غاری چون مارگزیده سوسماری. نظامی
دهی است از دهستان حومه بخش شاهپور شهرستان خوی واقع در 30 هزار و پانصدگزی جنوب خاوری شاهپور و سه هزار و پانصد گزی باختر راه شوسۀ شاهپور به ارومیه، با 217 تن سکنه. آب آن از رود خانه زولا و راه آن ارابه رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان حومه بخش شاهپور شهرستان خوی واقع در 30 هزار و پانصدگزی جنوب خاوری شاهپور و سه هزار و پانصد گزی باختر راه شوسۀ شاهپور به ارومیه، با 217 تن سکنه. آب آن از رود خانه زولا و راه آن ارابه رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از دهستان حومه بخش سلدوز که در شهرستان ارومیه و در 2500گزی جنوب خاوری نقده واقع است و 276 تن سکنه دارد. آب آن از رود کدار و چشمه و محصول آن غلات و چغندر و توتون و حبوبات است. شغل مردم زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. این ده در دو محل نزدیک به هم به نام کوزه گران بالا و پائین مشهور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از دهستان حومه بخش سلدوز که در شهرستان ارومیه و در 2500گزی جنوب خاوری نقده واقع است و 276 تن سکنه دارد. آب آن از رود کدار و چشمه و محصول آن غلات و چغندر و توتون و حبوبات است. شغل مردم زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. این ده در دو محل نزدیک به هم به نام کوزه گران بالا و پائین مشهور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
صفت بیان حالت از پوزش کردن. در حال پوزش خواستن: برفتند پوزش کنان پیش شاه که گر شاه بیند ببخشد گناه. فردوسی. همی رفت پوزش کنان پیش او پر از شرم جان بداندیش او. فردوسی
صفت بیان حالت از پوزش کردن. در حال پوزش خواستن: برفتند پوزش کنان پیش شاه که گر شاه بیند ببخشد گناه. فردوسی. همی رفت پوزش کنان پیش او پر از شرم جان بداندیش او. فردوسی